نامه ها (بدون تاریخ)

«چه خبرهایی گرفتیم
از زیباترین آزادیها
چه‌سان گوش سپردیم
به صدای گام نویدهایی که نزدیک می‌شد
و چه حرف های زیبایی زدیم در باغچه زندان...»
نامه به همسرش
«محبوب من، قلب‌مان ذره‌ای از امید و امنیت‌اش را از دست نخواهد داد، اما صورت‌مان مدتی اخم‌آلود و ابروهامان درهم کشیده می‌ماند. اما بعد به روشنایی و سعادت و به زمین آفتابی گندم‌زار خواهیم رسید. برخی چیزها است که در صحبت از آنها، مرا باور داری. در آن بحث‌ها من پیش تو دروغگو از آب در نیامدم 
.
برای همین، چون هیچ‌وقت پیش تو دروغگو از آب در نیامده‌ام اکنون در باور خود به من ادامه بده. اگر نمیرم، که اصلأ چنین نیتی ندارم، با هم روزهای بسیار زیبایی را زندگی خواهیم کرد. تو فقط سعی کن روزهای دهشتناکی را که می‌گذرانیم با اطمینان والا، البته بدون اندوه نیستند، با اندوه اما امیدوارانه سپری کن
نامه به همسرش
..................................................... " چشم هایت! چشم هایت! چشم هایت! ... چه در زندان باشم چه در مریض خانه به دیدنم بیا! چشم هایت! چشم هایت! چشم هایت! سرشار از خورشیدند." .........................................................